بازاندیشی نوآوری به یاری فلسفه و اندیشه انتقادی
به گزارش وبلاگ بهابادی، خبرنگاران، ترجمه کامران برادران: آیا نوآوران از نقش خود مطلع هستند؟ آیا آ ن ها به وسیله تفکر فراسرمایه داری و فوق لیبرال در خصوص نوآوری خُرد نشده اند؟ با بهره گیری از فلسفه، می توان به نوآوری با دیدگاهی متفاوت، خارج از مقوله های معمول مهندسی و مدیریت فکر کرد. با فلسفه است که می توان نوآوری را به عنوان امری مسئولیت پذیرتر، اخلاقی تر و انسان گرایانه تر مورد آنالیز مجدد قرار داد، چراکه فلسفه می تواند شفابخش و بعلاوه پیشگیرانه، تسکین دهنده و بعلاوه درمانی باشد.
چندین محور پیشنهادی برای تفکر در این زمینه وجود دارد. هدف اول به چالش کشیدن ماهیت نوآوری و حتی تعریف آن با استفاده از فلسفه غیر استاندارد است. دومی از پدیدارشناسی هوسرل برای تجزیه و تحلیل کامل در خصوص آنچه در هنگام نوآوری به دست می آوریم استفاده می نماید: و سوم بر تمرین های فلسفی، معنوی و ضرورت آموزش مبتکران در خصوص مراقبت از خود و تکنیک هایی برای در نظر گرفتن پیامدهای اعمالشان تأکید می نماید.
کوشش برای تدوین فلسفه ای که نوآوری را نقد کند کار کوچکی نیست. نوآوری و ابتکار مقولاتی گسترده هستند که اگرچه معانی مختلفی ندارند، اما در زبان رایج به طور متفاوتی درک می شوند. این ممکن است یکی از مشکلاتی باشد که در نوآوری با آن روبرو هستیم و چرا باید با آن مقابله کنیم. با نقد است که اکنون لازم به نظر می رسد که هم نوآوری و هم نوآور را تحلیل کنیم. نقد در معنای یونانی کلمه، kritikē به معنای هنر تشخیص است. این تشخیص در خصوص مردم و بعلاوه در خصوص چیزها و مفاهیم صدق می نماید، به همین علت است که این شکل از انتقاد برای کوشش ما بسیار مناسب است، جایی که مفهوم، نظریه و انضباط همه در معرض آزمایش قرار می گیرند.
تجدید نظر در نوآوری مسئله ای بسیار مهم است و اگر بخواهیم یک زندگی اصیل را حفظ کنیم، به جای انتخاب، به یک الزام تبدیل می گردد. بعلاوه باید این سوال را از خود بپرسیم: برای آینده بشریت چه می خواهیم؟ اگر پاسخ، حفظ بشریت یا پیشرفت آن است، باید در نوآوری تجدید نظر کرد. در غیر این صورت، نه کاری برای انجام دادن وجود دارد و چیزی برای در نظر گرفتن ، چراکه نوآوری ها در حال حاضر در مسیر درست به سمت نابودی بشریت و محیط زیست هستند. اگر باید به نوآوری بازاندیشی کنیم، به این علت است که نوآوری در یک نظریه سرمایه داری و هرمنوتیکی مهر و موم شده است، که باید از آن استخراج گردد. برای دهه ها، نوآوری تحت تأثیر یک فرهنگ، نمادها، یک محیط و یک زیست بوم قرار گرفته است که آن را به گونه ای از وجود و رفتار غرق می نماید که آن را از طریق ای که صرفاً برای فراوری مالی معین شده است، کاهش می دهد.
تفکر در خصوص نوآوری با روش های خاص خود و روش ساختارشکنی استاندارد کافی نخواهد بود. به عبارت دیگر، غل و زنجیر نوآوری به گونه ای است که ممکن است ما را به این فکر بیاندازد که این امر به شکلی مستقل و بی طرفانه قابل تصور (یا دوباره تفکر) است، اما اینطور نیست.
فرضیه ای که ما در حال تدوین آن هستیم این است که فلسفه با توجه به ویژگی ها، ابزارها، تکنیک ها و تجربه اش احتمالاً می تواند مفید باشد. همانطور که گفته شد، فلسفه مفرد برای مقاصد ما بسیار کلی است، به خصوص که فلسفه واقعاً از فلسفه های متفاوتی تشکیل شده است، به همان شکلی که نوآوری با دقت بیشتری به عنوان نوآوری شناخته می گردد. در زمینه به نوآوری، چندین شکل از تفکر خاص به نظر می رسد که به ویژه برای نواندیشی (باز)تفکر مرتبط هستند، اشکالی که بر اساس مبانی یا رویکردشان نیستند و در زمان های مختلف ظهور نموده اند. رشته ها، فنون و افکار غیر استاندارد فلسفه، پدیدارشناسی و تمرین های معنوی ساختار کوشش ما را دیکته می نمایند. به نظر می رسد که آنها به ویژه برای دستیابی به هدف ما از بازاندیشی مناسب هستند. علاوه بر این، امیدواریم این گزاره ها به ما اجازه دهند که نوآوری را برای آینده ای بهتر تجزیه کنیم، فکر کنیم و بسازیم.
اساس تز پیشرفته در اینجا این است که فلسفه باید این نقش را ایفا نماید. فلسفه بی طرفانه، در جستجوی خرد، در جستجوی درک و مراقبت از دنیا، به نظر آخرین راهکار برای دنیای بهتر است. این رشته در طول زمان دوام آورده است و برای درک پیچیدگی و اساسی لازم است تا ما را وادار کند درباره کاری که انجام می دهیم فکر کنیم. روش ها، تئوری ها و شاخه های آن برای حل مسئله در دنیایی که هیچ کس گوش نمی دهد یا به آنها گوش نمی دهد مفید خواهد بود.
این مقاله خلاصه ای است از منبع زیر:https://knowledge.essec.edu/en/innovation/rethinking-innovation-innovator-through-philosophy.html
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران