این عجیب ترین کلکسیونی است که تا به امروز دیده اید یا درباره اش خوانده اید

به گزارش وبلاگ بهابادی، بعضی ها فکر می کنند برای اینکه کلکسیونر شوند باید حتما دنبال اشیای گران قیمت بروند اما واقعا هر چیزی قابلیت این را دارد که تبدیل به کلکسیون شود؛ از قفل در گرفته تا سماور و اسباب بازی و هر چیز دیگری که فکر کنید.

این عجیب ترین کلکسیونی است که تا به امروز دیده اید یا درباره اش خوانده اید

به گزارش وبلاگ بهابادی، کلکسیونر این شماره ما حسین صائبی است که هرچند فروردین امسال فوت شده ولی هنوز مجموعه اش دست نخورده مانده و الان دخترش وظیفه محافظت از آن را به عهده دارد. این مرد ملایری از سال ها قبل - وقتی من و شما مشغول خوردن چلومرغ بودیم - دنبال تکمیل مجموعه اش بود. نتیجه اینکه از او یک کلکسیون بزرگ از جناغ سینه پرندگان یادگار مانده است. سری زدیم به کلکسیون او و از زبان دخترش داستان این مجموعه منحصر به فرد را شنیدیم. البته علاوه بر جناغ، کلکسیونی از کبریت و سیگارهای خارجی و تعدادی کیسه حمام هم داشت.

پدرم علاقه زیادی به نظم وترتیب داشت. او معتقد بود با نظم می شود از خیلی اشیای ساده، یک مجموعه مجذوب کننده ساخت. جرقه اولین کلکسیون او - یعنی جناغ سینه - در سال 1346 زده شد. یک روز در شهر ما - ملایر - تگرگ سختی آمده بود و حیوانات و پرندگان ریز زیادی تلف شده بودند.

زنده یاد حسین صائبی صاحب مجموعه جناغ پرندگان

پدرم هنگام گشت زدن در شهر یک پرنده کوچک را دید که رو به مرگ بود. او پرنده را به خانه آورد ولی دیگر دیر شده بود. پدرم به این فکر افتاد که به جای اینکه جانور را دور بیندازد، از گوشه ای از بدن او استفاده کند و آن را نگه دارد. بالاخره به فکرش رسید جناغ سینه پرنده می تواند مورد استفاده قرار گیرد و این طور بود که اولین جناغ این کلکسیون تهیه شد.

دختر آقای کلکسیونر، داستان جمع آوری این مجموعه را این طور تعریف می کند؛ بعد از این ماجرا جناغ پرنده، در گوشه ای از اتاق داخل یک قاب شیشه ای کوچک قرار گرفت و به سرعت دور و بر آن را جناغ هایی از دیگر پرندگان پر کرد. یک روز یک شکارچی برای حسین یک کبک آورد و همان روز جناغ این حیوان به مجموعه اضافه شد. چند وقت بعد قناری صائبی مرد. دخترش می گوید: این قناری را پدر من در سال 64 به مبلغ 15هزار تومان خریده بود و وقتی مرد، خیلی ناراحت شد.

به همین علت هم جناغ سینه او را به یادگار نگه داشت. کم کم کلکسیون صائب جان می گرفت و زیاد می شد. مهمانان او هم که به خانه بزرگ اش در ملایر می آمدند از این مجموعه خوششان می آمد و اگر شکارچی یا پرنده بازی را می شناختند او را به حسین معرفی می کردند تا جناغ سینه پرنده های شکار شده یا مرده را به او بدهند. کم کم حسین که 30 سال پیش رئیس دخانیات ملایر بودبه فکر جمع کردن کلکسیون دیگری افتاد؛ پدرم با آن همه سابقه کار در دخانیات خودش لب به سیگار نمی زد اما سفرهای زیادی که به خارج کشور رفته بود باعث شد در هر سفر چند کبریت و سیگار خارجی به یادگار بیاورد؛ از سیگارهای پردود آمریکای جنوبی تا سیگارهای سبک تر اروپایی.

کبریت های کوتاه مثل آن چیزی که ما داریم تا کبریت های بلندی که بیشتر از15 سانتی متر طول دارند و وقتی آن را روشن می کنی مدام نگران نیستی که الان چوبش تمام می شود و دستت می سوزد. این کبریت ها بیشتر در منطقه ها استوایی و پرباران وجود دارند چون در آنجا به علت خیس بودن چوب ها، آتش درست کردن در طبیعت کار سختی است. البته قایق ران های آن منطقه ها هم نسبت به این کبریت ها نظر مساعدتری دارند. این طور بود که صائبی صاحب مجموعه ای از کبریت و سیگارهای خارجی هم شد.

او به گفته دخترش خیلی روی کلکسیون ها حساسیت داشت و نمی گذاشت گرد و غبار رویشان بنشیند؛ پدرم برای مجموعه جناغش شناسنامه درست کرده و کنار هر جناغ، توضیح داده بود مال چه پرنده ای است. او جناغ ها را داخل یک قاب شیشه ای بزرگ قرار داده بود و مدام آنها را گردگیری می کرد. این کار را درباره کبریت ها و سیگارهایش هم انجام می داد. پدر سه کلکسیون دیگر هم داشت که عمرش به کامل کردن آنها قد نداد. یکی از این کلکسیون ها، کیسه های حمام بود و دیگری هم مجموعه ای از صابون ها. این کلکسیون ها هیچ وقت کامل نشدند چرا که پدرم پیر شده بود و دیگر خیلی دل و دماغ این کارها را نداشت. آخرین مجموعه او هم اسفنج های دریایی و خاک و ماسه بود که سوغات مسافرت های حاجی بود. از طرفی او کلکسیونی از چپق هم داشت که الان از بین رفته اند.

مردم و کلکسیون ها

این مجموعه ها تا به حال بازدیدنمایندگان زیادی داشته؛ از مردم عادی بگیر تا افرادی که به نوعی با دید کارشناسی و هنری به آنها نگاه می کنند. حسین قبل از مرگش وصیت کرده بود حتما از این مجموعه ها خوب مراقبت کنند. زهرا می گوید: من به پدرم قول داده ام از یادگارهای او خوب محافظت کنم. دوست دارم افراد بیشتری از آنها بازدید کنند؛ به همین علت به احتمال قوی آن را به موزه شهر ملایر می دهم. چون امکان سالم ماندن و نگهداری این مجموعه ها در آنجا بیشتر است.

هرکس به خانه ما می آید از دیدن این مجموعه ها ذوق می کند. مادر خدابیامرزم هم در این کار مشوق پدرم بود و همیشه به او در تمیز کردن وسایل کمک می کرد. پدرم عاشق مجموعه هایش بود و هر وقت به روستا یا محیطی طبیعی می رفت دنبال اضافه کردن جناغ به کلکسیونش بود. جناغ غاز، اردک، مرغ و خروس، مرغ عشق، یمام یا حتی کلاغ سفید و سیاهی که یکی از دوستان پدرم آن را شکار کرده بود، در این مجموعه دیده می شود. حسین صائبی با جمع کردن این مجموعه ها کاری کرد که خیلی ها هرگز او را فراموش نخواهند کرد و هر وقت پرنده ای می بینند یا درباره کلکسیون ها چیزی می شنوند یاد او را زنده می کنند و فاتحه ای می خوانند.

منبع: همشهری آنلاین

به "این عجیب ترین کلکسیونی است که تا به امروز دیده اید یا درباره اش خوانده اید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "این عجیب ترین کلکسیونی است که تا به امروز دیده اید یا درباره اش خوانده اید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید