قاصدان بهار کجایید؟

به گزارش وبلاگ بهابادی، هوا سرد است و بگرفته صدایم / که چند تا تخم مرغ باشد دوایم/ آهای همشیره فرخ لقایم / بکش زحمت بیار عیدی برایم / جوانت خیر ببینه از دعایم. قرار بود چنین باشد، یعنی با همین اشعار و موسیقی اصیل آغاز شد از سال های خیلی قبل. زمانی که به آن ایران باستان می گویند.

قاصدان بهار کجایید؟

نوروزخوان ها در شکل و شمایل های مختلف می آمدند و می خواندند و نوید بهار و نوروز می دادند و برای این خبر خوش خود، پاداش و عیدی هم می گرفتند.

در شهرها این نوروزخوان ها در شمایل حاجی فیروز ظاهر می شدند و البته الان هم با همان ظاهر در سطح شهرها دیده می شوند اما واقعیت آن حاجی فیروز و نوروزخوانی با آنچه چند سالی است به شدت به چشم می آید و چشم و دل را می زند از زمین تا آسمان تفاوت است.

مدت هاست دیده می شوند بالباسی سرخ و براق و صورتی سیاه شده در میان تلنباری از ماشین ها که پشت چراغ قرمز یا راهبندان ها مانده اند و نفس راننده هایشان بندآمده، می چرخند و با دایره ای در دست، پول طلب می نمایند. صداهایی که از دهانشان بیرون می آید هیچ شباهتی به آوازی ندارد که قرار بوده پیغام آور بهار و شادی و نوروز باشد.

چشمانشان را اگر به دقت نگاه کنی، برقی ندارد که نشان دهد از جنس آتش هستند و قرار است خبر بیاورند که زمستان رفت و خورشید با بهار خواهد آمد.

پشت آن دو گردی که حدقه چشم نام دارد و در میان سیاهی صورت دودو می زند جای امید، یاس است که بال بال می زند و دست تکدی گری پیش می آورد. پولی که می گیرد شاید همه اش برای خودش نباشد. حالا گدایان هم رئیس دارند و هرروز در شکل و شمایلی در خیابان ها قدم می گذارند.

شب ها در سرچهارراه ها و راهبند ان ها با آن لباس قرمز آتشین و صورت های سیاه، پیر، جوان، میانسال، کودک و... مانند فیلم های به اصطلاح آخرالزمانی هستند که غم را در دلت تلنبار می نمایند. روزی قرار بود به لباسی که به رنگ آتش است، بیایند و از آمدن آفتاب بگویند و حالا می آیند تا بگویند که فقیریم و پولی بدهید تا شام شب مان گردد حتی دیگر نمی گویند عیدی بدهید... آوازخوانی های نوروزی جایشان را به کلماتی داده اند که مخصوص تکدی گری است.

خبرآوران بهار

داوود فتحعلی بیگی، استاد دانشگاه و یکی از پیشکسوتان تئاتر درباره حاجی فیروز می گوید: حاجی فیروز یکی از نمادهای ایران کهن است و در دوره ای که هنوز مردم با تقویم آشنا نشده بودند و ساعت و زمان بندی به شکل امروزی نبود، از نیمه های اسفند به محله های مختلف شهری و روستایی می رفتند و خبر آمدن عید نوروز را می دادند.

هر منطقه ای از ایران، نوروزخوان های خاص خود را داشت که ریشه در آداب و سنن آن منطقه داشتند. مثلا کوسه گلین ها مخصوص منطقه شمال و قزوین بودند. تکم چی ها مخصوص آذربایجان. حاجی فیروزها هم به مناطق مختلف ایران تعلق داشتند و مخصوص خطه خاصی نبودند.

اینها در اساطیر ایرانی از سرزمین مردگان (زمستان) می آمدند و به همین دلیل چهره شان سیاه بود اما همین مرد مرده در دل خود آتشی داشت که نشانه بهار بود و برای همین لباس قرمز آتشین به تن داشت. حاجی فیروزها و نوروزخوان ها در فرهنگ ایرانی گدا نبودند، بشارت دهنده بهار و گرما بودند و آنچه مردم به آنها می دادند، پاداش و عیدی بود که بابت خبر خوبشان می گرفتند.

هر کی در خانه هر چه داشت به این قاصدان خبر های خوب می داد، از شیرینی و آجیل بگیر تا خشکبار و حبوبات و برنج و ... . این قاصدان خوش خبر، شب ها نمی آمدند، روزها می آمدند با دهل و سرنا و دایره. با صدای های خوب و اشعاری که پر بود از شادی و گرما و خیر و برکت.

آنها گدا نبودند که درخواست نمایند به زاری و ضجه و التماس. آنها بودند که برای مردم صداها و اشعار خوب می آوردند و دل مردم را شاد می کردند و مزد این دل شادی را هم به عنوان هدیه می گرفتند.

چه خبر از خوش خبران

فتحعلی بیگی می گوید: چند سالی است نزدیک عید نوروز که می گردد، گدایان لباس قرمز می پوشند و دایره به دست می گیرند و صورت شان را سیاه می نمایند و در خیابان ها و کوچه ها به راه می افتند، جلوی مردم و ماشین ها را می گیرند و از آنها طلب پول می نمایند. اینها خبرآوران نوروز نیستند. شرایط بد مالی آنها را وادار نموده که از ظرفیت این نماد فرهنگی استفاده نموده و بساط تکدی گری خود را پر و پیمان تر نمایند.در این میان سازمان های فرهنگی و مسؤولانی که باید اعیاد و مراسم اصیل را زنده نگه دارند هم در خاموشی و سکوت و بی توجهی فرو رفته اند و اصلا به این فکر نمی نمایند که باید برای حفظ و ترویج این فرهنگ زیبا و بامعنا کاری نمایند که چنین دستمایه خجالت و اندوه نگردد. سازمان میراث فرهنگی، شهرداری و دیگر سازمان ها اگر نزدیک عید، نوروزخوانی به راه می انداختند حداقل این بود که مردم در کنار گدایی حاجی فیروز های تقلبی، حاجی فیروز واقعی را هم می دیدند و فرق این دو را متوجه می شدند اما در غفلت نهادها و مسؤولان فرهنگی آنچه اصل است، فراموش شده و ما امروز با موجی از ابتذال و بی هویتی درباره نوروزخوانی و حاجی فیروز و دیگر نمادهایی که پیغام آور نوروز و بهار هستند، روبرو شده ایم. نسل آینده احتمالا از هر چه حاجی فیروز است، حالش بد می گردد چون آن را معادل گدایی می داند و حرفی و سرودی و آوازی از او نمی شنود که خبرآور بهار باشد. در کشورهای فارسی زبان همسایه که مراسم نوروز هم دارند مثل افغانستان، کردستان، تاجیکستان و ... مراسم نوروز و نوروزخوانی را هنوز زنده نگه داشته اند و اجازه نداده اند این مراسم شکل عوض کند یا از بین برود. اما در کشور ما غفلت و سوء برداشت باعث از بین رفتن این مراسم شده است. کشور ما اسلامی است اما نوروزخوانی و شکل و شمایل آن منافاتی با اسلام و مراسم مذهبی ندارد چون همه این مراسم یادآور خوبی و نیکی است و تضادی با فرهنگ اسلامی و مذهبی ندارد.

شورای شهر و مراسم نوروزخوانی

محمدجواد حق شناس، عضو شورای شهر تهران چند سالی است که درباره مراسم نوروزخوانی و سر و سامان دادن به حاجی نوروز ها و حاجی فیروزها مطالبی می گوید و کوشش هایی هم نموده که این سنت ها را در شهرهای عظیم ازجمله تهران دوباره زنده کند و اصالت را به آنها برگرداند.

او می گوید: من حاجی فیروز را بسیار دوست دارم چون پیغام آور شادی است. آنها به شهرها می آیند تا خبر بدهند بهار در راه است. با این موافق نیستم که این پیغام آوران شادی و بهار و نوروز تبدیل به گدا شوند. این به نوعی از بین رفتن بخشی از فرهنگ ماست که اتفاقا بسیار زیبا و بامعناست. ما چند سالی است در مناطق 22گانه تهران کارناوال هایی با موضوع نوروزخوانی و پیغام آورهای شادی برگزار می کنیم. اما اگر هنوز هم کم کاری دیده می گردد، رسانه ها باید پای کار بیایند و مطالبه گری نموده و این فرهنگ زیبا را یادآوری نمایند. شهرداری باید در این زمینه فعال باشد اما این حرکت به یاری دیگر نهادها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراث فرهنگی، صداوسیما و دیگر رسانه ها نیز احتیاج دارد.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه وبلاگ بهابادی

منبع: جام جم آنلاین

به "قاصدان بهار کجایید؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "قاصدان بهار کجایید؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید